سيماي انسان كامل از ديدگاه عرفان وقرآن

گاه گفته مي‏شود كه انسان در سير كمالي خود، مراحل جمادي و گياهي و حيواني را

پشت سرگذاشته و به مرتبهٴ انساني رسيده است. يعني خاك در پي تغذيه و رشد از حالت جمادي خارج و به مرحلهٴ نباتي پا مي‏گذارد. گياه نيز غذاي حيوان شده و به مرتبهٴ حيواني مي‏رسد و اين حيوان هم صرف تغذيهٴ انسان و از اجزاي بدن او مي‏شود. پس خاك با پيمودن اين مسير به شكل انسان درآمده است.

اما اين، يك تصوير ساده و ابتدايي بلكه ناتمام و باطل است؛ زيرا خاك، اگر چه از اجزاي گياه است ولي گياه، جزء حيوان نمي‏شود؛ چون تا زماني كه روي ساقهٴ خود ايستاده و سر سبز است، گياه است و غذاي حيوان نيست و پس از جدايي از ساق، ديگر جماد است و با اين حال جمادي، غذاي حيوان را تشكيل مي‏دهد. به همين شكل، حيوان تا حيوان است، غذاي انسان نيست و آنگاه كه غذاي انسان است، ديگر حيوان نيست. چون انسان، گوسفند نمي‏خورد، بلكه گوشت آن را كه جماد است، مصرف مي‏كند.

ادامه مطلب

حقيقت انسان، كتابي است نيازمند به شرح و شارح اين كتاب هم كسي جز مصنّف آن يعني آفريدگار هستي نمي تواند باشد؛ زيرا خداوند، هم نويسنده اين كتاب است و هم متكلمِ كلمات آن.

خداي سبحان، حقيقت انسان را به وسيله انبيا و اوليا و فرشتگان، شرح كرده و با بيان اين كه آدمي از كجا آمده، به كجا مي‏رود و در چه راهي گام بر مي‏دارد، او را هم با خودش آشنا مي‏كند، هم با آفريدگارش و هم با گذشته و حال و آينده اش.

اگر انسان، حقيقت خود را براي شرح، به خدا نسپارد، ديگران او را شرح كرده و انسان شناسي مي‏نگارند. اما بسان كتب آسماني پيشين، دست به تحريف و تفسير به رأي مي‏زنند. هم بعضي از اسرار نهاني را كتمان مي‏كنند، هم اموري بيگانه

را به عنوان خواسته هايش بر او تحميل مي‏نمايند و هم خواسته هاي حقيقي او را جا به جا مي‏كنند و اين سه نقص بزرگ و عيب مهّم در شرحِ حقيقت انسان است.

 

ادامه مطلب

شناخت انسان، بهترين راه براي معرفت خداست و در اين شناخت، ما نيازمند

معرّف، هستيم. اگر انسان، عين فقر است و هستي او جز نياز ، چيزي نيست، شناختن او هم عين حاجت خواهد بود و بدون تعريف شدن، توسط خداي سبحان، ممكن نيست خود را بشناسد؛ زيرا معرفت انسان، وصف او است و وصف نيز همواره تابع موصوف است.

اگر موصوفي عين ربط و فقر و نياز بود، وصف او نيز آن گونه است و اگر انسان در شناخت خود مستقل و بي نياز از غير باشد لازمه‏اش آن است كه موصوف، عين نياز بوده ولي وصف او يعني معرفت، مستقلّ و خود ساخته باشد و نيز لازم مي‏آيد كه موصوف در بعضي از وصف‏ها محتاج به غير نباشد. يعني در حال اتّصاف به آن وصف اگر هيچ موجود ديگري هم نباشد، آن موصوف مي‏تواند به وصف ياد شده، متصف گردد و لازم چنين مطلبي همانا استقلال و استغناي موصوف است، در حالي كه او عين فقر است. بنابراين انسان بايد از ناحيهٴ موجود مستقل، تعريف شود و مقصود اساسي از اين تعريف همان ايجاد معرفت در نهاد انسان و تعليم تكويني او به حقيقت خويش است وگرنه تعريف لفظي چندان كار آمد نخواهد بود.

ادامه مطلب
X